غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند، زودتر به استخوان می رسند..!
با تو هستــــــم....
تویـــــــی که اونقدر داری که نمیدونی توی کدوم بانـــــــک سرمایه گذاری کنی
یکم به اطرافت نگاه کن
دست اونایی که محتاجن بگیر
تا وقتی اون دنیا محتاج دستگیــری شدی ...خدا دستت رو بگیـــره...
سلام کودکی گره خورده
سرد چنان درد خماری
خمیازه هایی در ترانه های لنگستون هیوز
به چپ چپ
سر کوچه
یک بست
یک بسته
سیگار اشنو
بازهم رو راست نیستی لیلی
دیشب کجا مجنون را جا گذاشتی
با بطری عرق سگی ،سرگرم
عرق کردم سرا پا گوش
فصل خمیازه خزعبلات پای منقل
مجنون شیشه عمرش می کشد مست
من اینجا باله می رقصم بیدرد ، مرفه تر خرناس که می کشی
کودکی ام را به باد فراموشی می سپارم در اشعار کهنه امیلی
دیروز بهتر بود اگر نان و چای بود و قصه های مادرم
امروز ژامبون برادرم
افاده گا می کند و رژ و ریمل و
چسب مو
من امروز گم می شوم