شارژر همراه همه کاره
شـارژر همراه هـمـه کاره شـارژر موبایل با باتری قلمی مـجـهــز بــودن بــه چـراغ قــوه و همچنین شارژ کردن باطری قلمی مـناسب جـهت مـسافرت ها گردش ها و تفریحاتی که امکان دسترسی به برق نیست ...
این محصول به علت دارا بودن کانکتورهای مختلف ( ۷ اتصال دهنده ) نیاز به حمل شارژرهای متعدد و حجیم  را بر طرف می کند این محصول به طور خـودکار زمانی کـه به دسـتـگاه متصل می شود شروع به کار کرده و عملیات شارژ کردن را انـجام می دهـد.

روش خرید : برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول مورد نظر را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.
قیمت فقط : 11,000تومانخرید پستی شارژر همراه همه کاره



قلم خش گیر ماشین
قلم خش گیر ماشین فیکس ایت پرو، با کاربردی فوق العاده آسان، سریع و معجزه آسا. فقط در عرض چند ثانیه تمام خش های اتومبیل خود را از بین ببرید به طوری که خودتان هم باورتان نخواهد شد! پدیده سال 2012 و برنده چندین جایزه بین الملی در زمینه لوازم جانبی اتومبیل ...
اگر تفاوت سطح محل خط با کشیدن ناخن قابل تمایز نباشد خط با قلم Fix It Pro و بدون نقاشی و صافکاری برطرف خواهد شد. "فیکس ایت پرو" جدیدترین نسل قلم خش گیر با محلول تثبیت کننده مقاوم در برابر شستشو می باشد که ماندگاری طولانی آن حتی در زمان کارواش و شستشو باعث شده است که این محصول در اروپا و آمریکا به یکی از پر فروش ترین و محبوب ترین لوازم جانبی اتومبیل تبدیل شود.
Fix It Pro که به صورت پکیج اورجینال همراه با 2 عدد قلم یدک عرضه می شود برای تمامی اتومیبل ها با هر رنگی (متالیک و غیر متالیک) قابل استفاده می باشد و بعد از استفاده آن به هیج عنوان در اتومبیل شما اثری از خط و خش باقی نخواهد ماند.


روش خرید : برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول مورد نظر را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.

قیمت فقط : 16,000تومانخرید پستی قلم خش گیر ماشین

آغاز ماجرای دادشاه

 

دادشاه پيش از ماجرا

چون مدت زمان طولانی از ماجزای دادشاه نمی گذرد هنوز می توان افرادی از نزديکان و آشنايان مخالفين وموافقين وی را يافت وبا آنها گفتگوکرد بنابراين آگاهی يافتن از اوايل زندگی دادشاه يعنی ايام کودکی نوجوانی و جوانی او تا پيش از شروع ماجرایش چندان مشکل نخواهد بود.برخی از معاصرين دادشاه چنين می گويند:بلوچهای سفيدکوه افرادی ورزيده  سلحشور وجنگجو بودند که وابسته به حکومت محلی بنت بوده  درحقيقت ابزار قدرت نظامی حکام بنتی به شمار می رفتند .کمال از سران عشايرسفيدکوه که از (بن سرخ)تا(تک کوه)تحت نظارتش بود .او وافرادطايفه اش در خدمت اسللام خان و سپس پسرش ايوب حان قرارداشتند واز طريق دامداری کشاورزی روزگار می گذراندند.وضع وی نسبت به ديگران بهتر بود در تاييداين گفته همان بس که حددود6الی 7چشمه سارآباد داشت که درآنها درختان مِوه ديگر محصولات کشاورزی موردنيازش را به عمل می آورد.همسزاولش بی بی خاتون ازکدخداهی کل بگا بود که از ذات های بالای  سلسلهمراتب اجتماعی بلوچستان محسوب می شدند.حاصل اين زندگی سه پسرويک دختر .پسرانشاحمدشاه دادشاه ومحمدشاه و دخترش ماه خاتون نام داشت .دادشاه در سال1297ه.ش به دنيا آمد.. براساس روايات محلی درشنبه شب و شانزدهم برج عقرب منولدشده است پس (شنبه وشانزدهی)بوده يعنی طبق اعتقادات مردم محل هر کس در چنين شبی به بيايد سرنوشتش از دوحال خارج نيست يابخت واقبال يارش خواهد وياگرفتارسرنوشت بدگرديده واز اين بد اقبالی خود واطرافيانش به فلاکت وحقارت خواهند افتاد.به هرصورت دوران کودکی و نوجوانی دادشاه درسفيدکوه سپری شد وی تجارب فراوانی به دست آورده بود.تجارتی که دردامان طبيغت ناسازگار کوهستان ودرجدال با سختيهای آن شکل گرفته بود .دادشاه فردی کوهنورد وپرطاقت بودکه کمتر  جوانی به سن وسال اوازچنان ورزيدگی  بر خورداربود .درتيراندازی چنان مهارتی به دستآوردکه زبانزده خاص وعام شد.کار وتلاش رااز ايام کودکی تجربه کرد.به پدروبرادرش احمدشاه دردامداری وکشاورزی کمک می کرد.گاهی هم به اتفاق احمدشاه به آن سوی خليج مسافرت می کرد بيشتر اوقات مقصدشان عمان وبه اصطلاح خودشان مشکت(مسقط)به منظورخريدوفروش بود.گاهی ضرورت ايجاب می کردکه دادشاه که چنين ورزيده وقابل شده بود.به اتفاق سايراقوامش درخدمت حکومت محلی بنت قراربگيرد.همواره ارتباطی نزديک با ايوب خان شيرانی داشت.دادشاه درسفيدکوه ازدواج کردنورخاتون دختر پيرداد را که از نزديکانش بود به عقد او درآوردند زن دختربچه ای کم سن وسال بود.دادشاه در کنار طايفه اش درکمال آرامش زندگی می کرد ازشادی آنان شاد و از غمشان متاثر می شد.دادشاه به مانند همه عشايربلوچ خوبی ملايم وصداقتی بی نظيرداشت.به طورکلی آدمی صادق وساده بود به دور از هر گونه حيله ومکر من پيرمردانی راديدم وپای صحبتشان نشستم که گفتند:دادشاه قبل از ياغيگری فرقی با ديگران نداشت.فقط ورزيده تراز ساير همسن وسالانش بود درسيمای وی چيزی که نشان دهد روزی ازاشرار و ياغيان خواهد شد مشاهده نمی شد.آنانروزهايی رابه ياد میآوردند که دادشاه بی سر وصدا در کنارشان می زيست با آنها کارمی کرد وبه آنها کمک می کرد و ازآنها کمک می گرفت نه پرخاشگر بود و نه جانب ونه زورگر.چنانکه می دانيم بلوچ شخصيتی جدای از طايفه اش ندارد.زندگيش هستی اش خوشنامی وبدنامی اش همه وهمه در درجه اول منعکس در شناسنامه طايفه او است.دادشاه نيزدرمورد مسائلی که برای اودر حقيقت برای طايفه اش پيش می آمد.نمی توانست بی تفاوت باشد .از اين گذشته پدزش بزرگ طايفه تود همچنين خود وبرادرانش جوانانی شجاع ودلير بودند.بنابراين طايفه هم به نسبت ديگران از آنها انتظار بيشتری داشت.شرايطی پيش آمد که دادشاه را وادار به موضعگيری نمود.واين شرايط از دادشاه شخصيتی پديد آورد که تاکنون نامش در بين دوست و دشمن خاص و عام و حتی درجوامع گوناگون تکرارمی شود.درباره اش داستانهايی ساخته اند وخواهند ساخت نوشته اند ومی نويسند شعرها سروده اند ومی سرايند افسانه ها وضرب المثل ها گفته اند و می گويند.

 

 

                                                                                                                                                    دادشاه و خوانين

لميتون در اين باره می نويسد (از1941م/1320ش.تمايل کلی خوانين وعشاير براين بوده است که برقدرت خودبيفزايند درپاره ای ازنواحی دولت ناچارشده است که برعکس سياست رضاشاه رفتار کند واستقرارونظم وامن عمومی را به خانها بسپارد.

به طورکلی از اين پس  در صحنه سياسی بلوچستان خوانين وسرداران به دو اتحاد وابسته اند.اهميت اين دواتحاديه از نظر ما تاثيری است که خوانين وسرداران وابسته به اين اتحادها درمسائل سياسی و اجتماعی بلوچستان می گذراند.اختلاف و درگيری همين افراد است که سرانجام منجر به اوج ماجرای دادشاه می شود.اين دواتحاديه عبارتنداز:1-لاشاری ها ومبارکی ها ونيزريگی هاتاسال1330که برجسته ترين نمايندگان و سران اين دسته عبارتنداز:ميرهوتی خان لاشاری وپسرش مهيم خان عيسی خان مبارکی واسلام خان وهمچنين سردارعبدوخان وپسرانش سرگردخدادادخان مرادخان وهوشنگ خان ريگی .2-دومين اتحاديه متشکل از سران طوايف بارکزهی  سعيدی(بليده ای)سردارزهی شيرانی وريگی ها بعداز1330ش.بود.ازمشهورترينافراداين گروهمحمدعمرخان بارکزهی فرزنددوست محمدخان وبعدازمرگ وی پسرش بهمن خان بارکزهی سردارکريم بخش سعيدی علی خان شيرانی عبدی يوسف ومولادادسردارزهی رامی توان نام برد.

ايندواتحاديه به هنگام طغيان دادشاه همچنان به صف آرايی درمقابل يکيگرمشغول بودند.هرکدام به دنبال فرصت مناسبی بودندتابه حريف ضربه بزنندومنافع  طرف مقابل رابه خطربيندازند چون دادشاه بر عليه شيرانی ها برخاسته بود اتحادش با مخالفان شيرانی هابخصوص رقبتای قديمی علی خان قابل پيش بينی بود.خوانين لاشاری منتظرچنين فرصتی بودند وحالاکه دادشاه شرايط مناسب رابوجودآورده بود نيازبهفکرکردن نبودوبايد بدون درنگ با ار متحد می شدند.باطد زيربازوی اوراگرفت و به اوتوان مقابله با علی خان راداد وبه اين ترتيب به تسويه حساب باعلی خان پرداخت.عمده اختلافاتی که بين لاشاری هاوشيرانی ها وهمچنين ديگرخوانين گروه مخالف وجود داشت به شرح زير بود:

1-خوانين لاشاری ازنظرتاريخی قدمتی طولانی تربرای حکومت خودقائل بودند بنابراين نسبت به ساير قدرتهای محلی خود را با سابقه ترواصيل تر می دانستند.زيراساير خاندانهای حکومتگرنسبت به آنها نوپا بودند.شيرانی ها مهاجرانی بودند که با انهدام قدرت ملک ها مطرح شدند.

2-يعنی مساله حکومت محلی دربنت که پيش ازقدرت يابی اسلام خان شيرانی لاشاريهاازطرف دولت قاجاريه درآنحاحکومت می کردند ولی باشکست فدرت مهيم خان پدرميرهوتی خان لاشاری به دست اسلام خان که درطی آن دوتن ازبرادران خان لاشاری نيزکشته شدند.در نتيجه کينه عميقی بين شيرانی ها ولاشاری هابوجودآمدوميرهوتی خان منتظر فرصت بود تا اين شکست را به هر نحو ممکن تلافی کند.3-وضعيت حکومت محلی در فنوج سومطن عامل اختلاف لاشاری ها باشيرانی ها بود.

4-موردديگری که به تشديد اختلافات افزود دخالت علی خان نقدی در حوزه حکومت ده رامک بود که توسط اعظم خان شيرانی داماد ميرهوتی خان اداره می شد کار به جايی رسيده بود که علی خان به

 

زورماليات اين منطقه را اخذ می کرد.بنابراين ميرهوتی خان وظيفه خود می دانست که از دامادش در مقابل علی خان پشتيبانی کند.

5-مساله هيجان از موارد ديگری بودکه باعث رشد اختلافات خوانين گشت.

6-از مسائل مهم ديگری که وجودداشت خطراحيای قدرت خاندان بارکزهی بود.

 

ريشه ها و بهانه های ماجرا

حاج شکر مدعی شد چند درخت نخل متعلق به دادشاه را کند وبه دور انداخت وبه جای آنها چنداصله نخل ديگر کاشت.دادشاه مطلع شد واين باراودرختان حاج شکر را از زمين در آورد.درگيری وبگومگوی لفظی بوجود آمد کمال پادرميانی کرد وسوتفاهم خاتمه يافت.

ولی عبدالنبی دست بردار نبود ديگربارنزد حاج شکدرفته گفت:بلوچ ساده لوح مگرتويکی ازکماشهای(ريش سفيدان)سفيدکوه نيستی؟مگرتوسمت پدری بردادشاه نداشتی که اواين چنين بی احترامی نسبت به تو رواداشت وتو به جای تلافی به سادگی از حق خودت گذشتی درصورتی که آبرووحيثيت تو درسراسرسفيدکوه لکه دار شده است.بايدازفرصت استفاده کردوآبرويش رابه بادداد دادشاه بلوچ است.بلوچی متعصعب که به تفنگش عشق می ورزد. بنابراين برادرزاده اتلالک را مامور کن تا تفنگ دادشاه راربوده ونزد ما بياورد.حاج شکر موافقت می کند ولالک را که نوجوانی بيش نبود مامور اين کار کرد.اتفاقا دادشاه آن شب درخانه اش بود.لالک داخل لوگ رفته ودستش را بسوی تفنگ دراز می کند.ولی ازبخت بداوبجای تفنگ دستش به پاي دادشاه بر می خورد دادشاه بيدار می شودبه گمانش جانوری است موذی که  قصدنيش زدن دارد چونچندشب پيش درآنجايعنی کلاموران ماريکی ازاهالی  راگزيده بودواکنون ترس دادشاه بی موردنبود.همسرش را بيدار کرده تاآتش روشن کند ناگهان متوجه می شود که درميان گوسفندان داخل لوگ  کسی مخفی  شده است  به طرفش می رود واو را می شناسد.گلويش رامی فشارد ومی پرسدکه اين وقت شب اينجا چه می کنی ؟جواب می شنود که من راحاج شکروعبدالغنی فرستاده اند که اسلحه ات را برايشان ببرم تا بدنامت کنند.ذن های (هلک)مداخله می کنندولالک را از چننگش در می آورند..

فردای آن شب عبدالنبی وحاج شکرازترس اينکه مبادادادشاه ازآنان انتقام بگيرد درصددبرآمدند تاخود رابی گناه قلمدادکنندپس شايعه کردندکه مالالک رابه خانه دادشاه نفرستاده ايم واين داستانی است که دادشاه ساخته ودرواقع لالک باهمسردادشاه رابطه داشته است.

دادشاه اين راشنيد تهمت ناموسی به يک بلوچ که هرگزآن راتحمل نمی کند هرچند روزی ثابت شود که تهمت وافترايیساحته وپرداخته دشمنان وحسودان بوده است.سريعترين راه چاره زن رابايد کشت؟

هرچندکه بی گناهی اومشخص ومعلوم است.اوهرگزبه شوهرش خيانت نکرده است ولی بايدقربانی آبرو و حيثيت طاطفه شود تا دشمنان سواستفاده نکنند وطايفه را تاابد سرکوفت نزنند بنابراين دادشاه همان روز زنش را کشت وجسد او را دفن کرد.

 

آغاز انتقامجويی

دادشاه که در کوههای لاشار بسر می برد به چند منظور قصدسفربه مسقط درآنسوی آبهای دريای عمان رانمود.اولين هدفش کشتن لالک همان جوانی بود که متهم به داشتن ارتباط با همسرششده بود.وبه عمان گريخته وهدف ديگرش تهيه و تدارک مهمات بود.

دادشاه به اتفاق محمدشاه وجلالشاه تقريبا6ماه درعمان ماندند.پس ازمدتهاتلاش موفق شد محل لالک را شناسايی کند.اوباحسينک نام ازدرزادگان دهان نزدشيوخ عرب کار می کردند.سرانجام يک شب دادشاه

 

لالک راغافلگيرکرده به قتل می رساند.

 

تشکيل دسته همکار

 

به طورکلی از آغازتاپايان ماجرای دادشاه تعداد افرادش هيچکاه از سی ونه وبه روايتی چهل تن تجاوز نکرد.دادشاه از نظر شرايط سنی اکثرا جوان بودند وشدل معروف به وشک فرزندجلالشاه با13سال سن کوچکترين وچوتا معروف به غلامک با55سال مسن ترطن عضو دسته بودند.

اکثر اين افراد با اسلحه خودشان در خدمت دادشاه بودند وتا حدامکان تمامی مخارج راشخصا به عهده می گرفتند.تجهيزات نظاميشان منحصر به تفنگ از انواع سرپر پنج تيرآلمانی يابلژيکی گئورکی ورندل ده تيرانگليسی برنو مکنز وماننداينها بود.از نظرپوشش ظاهری ملبس به لباس بلوچی يعنی شلوارگشاد و پرچين وپيراهن گشادتابالای زانو ودارای لانکی ياچپيه بودند.کفش آنها بافته از ليف خرمای وحشی (پيش)وپورک معروف به سواس بود.

درخارج از ايران وبخصوص دربلوچستان پاکستان عده ای از سرداران و کدخداهای منطقه اپسی ک هن مانندکدخداچاکر کدخدايوسف وديگران نيز به دادشاه کمک می کردند.با اوج حرکت دادشاه در سال1336يعنی بعد از کشته شدن امريکاييهاکه ماجرای ابعاد بين المللی به خود گرفت.علاوه بر نيروهای فوق افراد جمعی هنگ مستقل زاهدان گروهان چاه بهار سرباز و نيکشهر وهمچنين افراد هنگ مستقل ژاندارمری بجنورد وافراد ژاندارم ديگری ازساير نقاط کشوربه تعقيب کنندگان دادشاه پيوستند.

 

تلاش دادشاه برای نزديک شدن به دولت

دادشاه نزد زمان خان می رود سردار می گويدبايدبه کرمان بروم وخواسته  ی شما رابامامورين دولت مطرح کنم وبه آنجا می رود وبا مقامات کشوری صحبت می کند اما مقامات دولتی با تامين دادشاه مخالفت می کنند و سپس دادشاه نا اميد وبه کوههای آزباگ می رود.

 

مرگ علی خان نقدی ذ

 

درسال 1334علی خان شيرانی  دشمن اصلی دادشاه بر اثر رعد وبرق به اصطلاح مردم(بير)فرقش شکافته شد.

سفر شاه به ايرانشهردر دی ماه1335محمد رضاشاه به ايرانشهر آمد واقدامات ازپيش انجام شده فر ماندار ايرانشهر يعنی سردارعيسی خان مبارکی با همکاری سرلشکرکيکاووسی شکايت نامه ای نوشتند که درآن همدستی  عيسی خان و مهيم خان رابرای شاه توضيح دادندودرنتيجه شاه از اين دو نفر سوالاتی درباره ی دادشاه از آنها پرسيدودستور فوری برای  خاتمه ماجرای داد شاه صادر کرد.

کشتن ماموريت اصل چهاردرروز چهارم فروردين 1336دو تن ايرانی  ودو تن تبعه ی امريکادر جنوب بلوچستان به قتل رسيدند و زن همراه آنها ناپديد شد ومنابع دولت ايران اعلام کردند که قاتلين گروه دادشاه هستند.

 

درجستجو ی آنيتا

 

 

وشدل فرزند جلالشاه 45ساله خردسالترين چريک دادشاه گفته ((ابتدا آمريکاييها دادکريم را که جلوتر از ما بود ديده بودند به همين جهت اتومبيل هارا متوقف وشروع به تيراندازی  کردندولی ما که برتر بوديم همه را کشتيم.ووقتی که به طرف اتومبيلهارفتيم وبا کمال حيرت با زنی زخمی از ناحيه بازو برخورديم به دستور دادشاه اورا باخودمان برديم وچون نمی توانست هم  پای ما بيايد بنابراين دادشاه اورا بر گرداند.چند قدمی دور نشده بود که صدای تير به گوش رسيد وبه دنباتل آن صفروک از پشت سنگی بيرون آمد وفرياد کشيدکه من يک نفر افسر را کشتم دادشاه عصبانی شد وفرياد کشيد تو بی خود کردی  اويک زن بيش نبود چرا اورا کشتبی))؟

آغاز عمليات بی سابقه عليه دادشاه

 

چندنفر از مامورين سفارت واصل چهار ازجمله گری گوری به محل حادثه رفته ومقداری اسلحه ميان عشاير بلوچ برای همکاری باژاندارمری پخش شد سرانجام در فرور دين1336در گيری شديدی بين طرفين درنزديکی مرز پاکستان رخ داد در نتيجه پسر دادشاه به نام کمال کشته وچند نفر زخمی شدند.احمدشاه با زنان توسط مقامات پاکستانی دستگير وسپس تحويل دولت ايران گرديدند ودادشاه درروستايی در پاکستان به نام اپس کهن مخفی شدند

 

 

دادشاه در پاکستان يا ايران

 

تا پيش از دستگيری احمد شاه وتحويل آنها به مقامات ايرانی دادشاه ازدولت پاکستان اميدوار بوداما از اين پس نا اميد شد ودر خرداد1336به اِيران باز گشت وافرادش را به سه دسته چهار نفری برای آزار واذيت مخالفين ودشمنان محلی اش تقسيم نمود

 

پايان ماجرا دادشاه

 

 

به هر حال دولت به اين نتيجه رسيد که با عمليات نظامی نمی توان دادشاه را سرکوب کرد سپس مهيم در حصور همايونی سوگند ياد کرد که يا کشته خواهد شد يا دادشاه را مرده يا زنده دستگير خواهد کرد. مهيم خان با دادشاه تماس گرفته که من وزير کشور را می آورم تا با تو ملاقات کند دادشاه می پذيرد ودر منطقه هشت کو ه نقطه ای موسوم به((مدحی))ملاقات می کنند موسی خان برهانزهی وکريم خان مبارکی همراه مهيم خان بودند که دادشاه اعتراض می کند در اين روزمهيم خان قول می دهد که چند روز ديگر با احمدشاه برادر زندانی دادشاه برمی گردد در روز نوزدهم دی ماه سوبان يکی از چريکهای دادشاه  خبر می دهد فردا درزمين هارون واقع در هشت کوه برای ديدار با نماينده دولت واحمد شاه حاضر شود بعداز ضهربيستم دی ماه 1336دادشاه چند صد متر جلوتر از محل مورد نظر با اين همراهان قادرداد عثمان حسن مندا دوشک سوبان محمدشاه وکسورک موضع گرفته بودند ومهيم با اين همراهان محمد عمر کريم خان ويوسف خان وموسی خان وحسن وپسرش وميربيک وشهرضا واستوار يادگاری  وگروهبان محمودمحمودی به عنوان نماينده دولت در محل حاضر می شوند به محض بر خوردبا دادشاه مهيم متعجب وفريادمی زند:پسرکمال تو داماد هستی وما عروس ولی وعده ما اينجا نبود .دادشاه ازتپه پايين آمده وضمن سلام واحوال پرسی می گويد مير مواظب باش((کرباس راباابريشم عوض نکنی))احمدشاه کجاست؟مهيم چواب می دهد قدری کسالت داشت در آبگاه ماند.دادشاه گروهبان دروغين محمودی را سوی خود کشانده و می گويد سرهنگ گروگان من تا زمانی که برادرم را آزاد کنید.مهيم وهمراهانش هر چه التماس وزاری کردند بی فايده بود در همين حال موسی خان ميربل وبه روايتی مهيم خان به سوی دادشاه شليک  وکارش را يکسره می کند سپس چريکهای دادشاه به جزمحمدعمرخان ديگران را زخمی ومی کشند ودرهمين بين محمدشاه به سوی  جسد بی جان برادرش می رود تا او را از محل دور کند ولی به اشتباه رفيقانش هدف گلوله واقع وکشته می شود سرانجام اجساد شهرضاميربيک وحسن درآبگاه دفن شدند مهيم خان درهريدوک دفن شد وموسی کريمخان ويوسف خان دراسپکه روبروی پاسگاه دفن شدند جسد دادشاه وبراررش به ايرانشهر حمل و پس از انگشتنگاری توسط مامورين امريکايی در قبرستان عمومی اين شهربه همراه گروهبان محمودی به خاک سپرده شدند

پايان

 

سلام کودکی گره خورده

سرد چنان درد خماری

خمیازه هایی در ترانه های لنگستون هیوز

به چپ چپ

سر کوچه

یک بست

یک بسته

سیگار اشنو

بازهم رو راست نیستی لیلی

دیشب کجا مجنون را جا گذاشتی

با بطری عرق سگی ،سرگرم

عرق کردم سرا پا گوش

فصل خمیازه خزعبلات پای منقل

مجنون شیشه عمرش می کشد مست

من اینجا باله می رقصم بیدرد ، مرفه تر خرناس که می کشی

کودکی ام را به باد فراموشی می سپارم در اشعار کهنه امیلی

دیروز بهتر بود اگر نان و چای بود و قصه های مادرم

امروز ژامبون برادرم

افاده گا می کند و رژ و ریمل و

چسب مو

من امروز گم می شوم